Much Love

عشق ؟؟..

تولدی دیگر....

 سلام ...

من....

من دوباره اومدم........

خوشحالم.......................

میگن کسی که رفت وبرنگشت قسمتت نبوده................

ولی انگار من وتو قسمت همیم .............

خدا دوست دارم...........................................................................................«متین»


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ساعت 17:14 توسط Matin |


نقطه پایان

آره همین حوالی بود ک تودلم اومدی................

همین طرفا بوی عطرت مستم کرد و..........

دلم از هیچی نمیسوزه......

غیر ازاین ک...........

هههه بیخیال رفیق .....

همه چی تموم شد.............

خوش باش منم خوشم .......................................................................................

خدافظ

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, ساعت 15:43 توسط Matin |


سال و عشق من

 هرسال این عید طبیعتا زنده میکنه

سال هاست که سال با سال دیگه جاشو عوض میکنه و نو میشه

سال هاست.....

سال هاست..........

ولی سال هاست ک دل من با عشقش کهنه تر میشه و عشقشو با عشق دیگه عوش نمیکنه....

از همین جا ب تنها عشق پایدار قلبم عیدو تبریک میگم ...

سال خوبی داشته باشی تنها دلیل زندگیم..


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ساعت 12:21 توسط Matin |


حالم ؟؟؟؟

حاله این روزایه من

مثه مثه غروب 13 بدر شده

مثه غروب جمعه  

.......

همش نفس گیره ....

کاش میتونستی بیای پیشم........

کاش کاشی نبودو همش پیشم بودی.....

زندگـــــــــــــــــــــیمی ....

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا امیدم همیشه ب خودته ......

کمکم کن دوووووم بیارم...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, ساعت 22:8 توسط Matin |


ی هفته دیگه

 دیگه قلم دستم کارنمیکنه....

چندوقتی میشه ک اوضاع هی خوب میشه هی بهم میریزه...

شما نمیدونید چراعایا...؟

سخت دلم تنگه.....

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, ساعت 10:7 توسط Matin |


دعا کنید .....

 دعام کارساز شد کم کم دارم ب لحظه موعود نزدیک میشما..

نمیدونم حالم دسته خودم نیست....

اصن تو پوستم نمیگنجم ...

شوق دیدار.....


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, ساعت 15:28 توسط Matin |


مخاطب خاص.2

 

 
مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغِ تمامِـــــــــ نوشته هایم

برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, ساعت 23:11 توسط Matin |


تاکی؟....هان؟....

 مهربانی تا کــــــــــی؟؟؟؟؟

بگذار سخت باشم و سرد!!!!!!!!!

باران که بــــــــــارید......چتر بگیرم و چکــــــمه......

خورشید که تــــــــــابید......پنجره ببندم و تـــــــــاریک......

اشک که آمـــــــــد......دستمالی بردارم و خشــــــک.......

او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســــــــــوت.........


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, ساعت 22:11 توسط Matin |


چیکارکنم....؟؟؟

 خدایا.....

چراباید اینطور بشه.....

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا خیلیا عزمشونو جزم کردن مارا ازهم جدا کنن ....

خودت درست کن همه چیو...

مرسی میشم.....

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, ساعت 18:8 توسط Matin |


ضربان قلبم

بالاخره انتظار تمومیدا....

آره دیدمش 

چقد قلبم ضربانش تند شده بووود

از خوشحالی تو پوستم نمیگنجیدم...

ولی بهترین لحظات عمرمو سپری کردم....


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ساعت 9:27 توسط Matin |


انتظار....

 میدونی چقد دلم تنگه..... 

ثانیه به ثانیه داره سخت تر میشه .....

چی کار کنم....


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ساعت 16:23 توسط Matin |


.....؟؟؟

 من با جماعتی زندگی میکنم
که دختران، پسران لاشی را دوست می دارند
و پسران, دختران ساده را اُسکُل می نامند!
و عشق تنها واژه ایست که معنای آن غریب است.... 

هنوزم مثه ی عاشقی ک معناش واست غریبه دوست دارم......


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ساعت 23:29 توسط Matin |


نهایتشه.....

 چه لذتی داره اون وقتی که
مستِ خوابی
یکی که با همه وجودت دوسش داری
یهویی صدات کنه:
عشـقم . . .♥


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ساعت 23:22 توسط Matin |


نگاه

 نگاه تو واسم یه نگاه خاصه...واسه اینه که دلم تورو خواسته


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 23:37 توسط Matin |


....؟؟؟

وااااااااای .............

یک نصیحت : مواظب خودت باش . 

یک خواهش : هیچ وقت عوض نشو .

یک آرزو : فراموشم نکن . 

یک دروغ : دوست ندارم . 

یک حقیقت : دلم برات تنگ شده ، 

... و یک رؤیا : تو رو تا ابد داشتن.......!!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ساعت 22:48 توسط Matin |


تا ب حال دقت کردین چقد عبارت (من وتو) چقد امید میده ب آدم...؟؟!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, ساعت 22:42 توسط Matin |


ترس از ....

دستام میلرزه واسه تایپ مطالبی که  ی روزبا غم دوری تو بخواد نوشته بشن ....

کی میدونه چ جوری میشه عاشق شد اما وابسته نشد دوست داشته باشی ولی وابسته نشی ..؟؟؟! کمک کنید!!


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, ساعت 20:7 توسط Matin |


مخاطب خاص

عشق ب گفته بعضی ها وجود نداره .... اصن کسی عاشق نمیشه...اینو بخون عشقم...

عشق عاشق انعکاس عشق معشوق است:

غربی‌ها هم به همین معنا رسیده‌اند، اما چون معشوق حقیقی را نمی‌شناسند و یا اصرار به انکارش دارند، طبق معمول نگاه و سخن‌شان ابتر و یا دورِ باطل است. «باومن» جامعه شناس معاصری که او را پست مدرن و حتی فراتر از آن می‌شناسند می‌گوید: «عشق انعکاس است. عشق ما به همسایه به خاطر عشق او به ماست». درست می‌گوید، ولی نمی‌تواند بگوید که «پس عشق همسایه به ما از چه نشأت می‌گیرد؟ آیا دور تسلسل است؟»

اما در جهان بینی توحیدی – اسلامی، خالق عالم هستی، معشوق حقیقی است و هر چه «عشق» است، تجلی عشق اوست. وقتی نور عشق او از آیینه دل معشوق متجلی شد، او خود را «عاشق» می‌یابد. پس «عشق»، هم زیباست و هم ز بالاست. مولوی:

زهی عشق، زهی عشق که ما راست خدایا - چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

چه گرمیم! چه گرمیم! از این عشق چو خورشید - چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا

زهی ماه، زهی ماه، زهی باده‌ی همراه - که جان را و جهان را بیاراست خدایا

زهی شور! زهی شور! که انگیخته‌ی عالم - زهی کار، زهی بار، که آنجاست خدایا

فرو ریخت، فرو ریخت، شهنشاه سواران - زهی گَرد، زهی گَرد که برخاست خدایا

فتادیم، فتادیم، بدان‌سان که نخیزیم – ندانیم، ندانیم چه غوغاست خدایا

زهی کوی، زهی کوی، یکی دودِ دگرگون – دگربار، دگربار چه سوداست خدایا

نه دامیست نه زنجیر، همه بسته چراییم؟ – چه بندست؟ چه زنجیر؟ که بر پاست خدایا

چه نقشیست؟ چه نقشیست؟ در این تابه‌ی دل‌ها – غریبست، غریبست، زبالاست خدایا

خموشید، خموشید که تا فاش نگردید – که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

انسان فطرتاً عاشق است:

پس عشق، در فطرت انسان نهادینه شده است و انسان فطرتاً عاشق است و هر چه می‌کند 
نیز (چه بد و چه خوب) برای قرب، لقا و وصال معشوق است.

آیا جز این است که همگان «عاشق کمال» هستند و هر چه می‌کنند برای گذر از نقص و رسیدن به کمال است؟ و آیا جز این است که کمال و بالتبع عشق به کمال حدّ و مرزی ندارد، پس همگان بی حدّ عاشق کمال بی حدّ هستند؟ و اوست که هستی و کمال محض است، پس معشوق حقیقی اوست و همگان عاشق او هستند و این «عشقی» که در خود می‌یابیم و درک می‌کنیم، همه تجلی عشق اوست؟

عشق سوم یا عشق مجازی؟

شاید بسیاری متوجه نشوند که اگر از شخص یا چیز زیبایی خوش‌شان آید و این خوشایند تا حدّ شبیه به عشق شدت یابد، علّتش این است که فطرتاً عاشق «جمیل - زیبا» هستند و چون تجلّی زیبایی او را در شخص یا چیزی می‌بینند،  نسبت به او احساس علاقه، محبت، جاذبه و عشق می‌کنند. همین طور است عشق به حیات، علم، قدرت، غنا، لطافت، کرم، جود ... و سایر کمالات که همه از عشق فطری به حیّ، علیم، قادر، غنی، لطیف، کریم، جواد و ... نشأت می‌گیرد. «وَ لِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»

انحرافات و خطایی که گاه به کفر و شرک منجر می‌گردد نیز به خاطر شدت عشق به معشوق حقیقی از یک سو و خطای در مصداق و جایگزینی دیگران به جای او و اختصاص این عشق مقدس به آن معشوق‌های دروغین است:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)

ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى‏گزينند و آنها را دوست دارند (به آنها عشق می ورزند) هم چون دوست داشتن خدا! ولى كسانى كه ايمان آورده‏اند شدت محبت‌شان (اوج عشق‌شان) خداست، و كسانى كه [با برگزيدن بت‌ها به خود] ستم نموده‏اند اگر مى‏دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏كيفر است.

آیا عشق حرام است؟

پس، آن چه در فطرت انسان به ودیعه گذاشته شده است، آن چه در خلقت انسان نهادینه شده است و آن چه سبب حرکت و رشد آدمی می‌گردد، نه تنها حرام نیست، بلکه بسیار ارزشمند است. بلکه آن چه حرام شده است، همه تقلبی‌ها و جعلی‌ها هستند و نه حقیقی‌ها. نام هر کسی را «معشوق» گذاشتن و نام هر نیاز، کشش، غریزه و جاذبه‌ای را «عشق» گذاشتن، خود فریفتن، منحرف کننده و خانمان‌سوز است.

رفتن و رسیدن راه و رسمی دارد؟

رسیدن به هر هدفی (هر معشوقی) راه و رسمی دارد. اولاً باید که در طول عشق معشوق حقیقی باشد، نه این که در عرض آن باشد و متعرض آن گردد. «أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» یعنی همین. ثانیاً باید این راه کوتاه‌ترین و هموارترین راه باشد تا عاشق را سریع و سالم برساند، نه این که پر از اعوجاج، پیچ و خم و اساساً در مسیر انحرافی باشد و عاشق بیچاره را به دور خودش بچرخاند و دست آخر نیز در بیراهه هلاکش کند. «الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ‌« یعنی همین.

پس اگر فرمود شرب خمر نکنید و مست نشوید، نه این که حقیقت «شراب و مستی» بد است. شراب لذت است و مستی بی‌خود شدن از خود و غرق شدن در معشوق است که سبب رشد، کمال و قرب می‌شود. و اگر فرمود دوست نگیرید و زنا نکنید، نه این که جذبه، کشش، غریزه، خوشایند و حتی دوست داشتن و عشق بین زن و مرد بد است، اگر بد بود که خودش خلق نمی‌کرد و چنین نیازها و میل‌هایی را در انسان قرار نمی‌داد، بلکه می‌فرماید: این غریزه جنسی است که در هر حیوانی هم هست و شما نامش را عشق نگذارید و اگر می‌خواهید عاشقانه به معشوق برسید که سبب رشدتان شود، از راهش وارد شوید و در صراط مستقیم‌اش گام بردارید تا ملکوتی و نورانی باشد و نه مکدر و ظلمانی و صرفاً حیوانی.

این که تا دختری از پسری خوشش آمد، نامش را عشق می‌گذارد و به هر حیله‌ای برای جذب و به دام انداختن او [که به دام افتادن خودش در گرداب‌ها منجر می‌شود] که عشق نیست. هوس است. این که تا پسری از دختری خوشش آمد و امواج هوسِ لذت بردن و کام برداشتن از او در وجودش مبدل به سونامی شد و از هیچ کاری برای اغفال او فروگذاری نکرد که نامش عشق نیست. تکبر است، خودگرایی است، خودپسندی و نامردی است. کدام عاشقی معشوق را قربانی هوس‌های خود می‌کند؟ این حرام است.


برچسب‌ها: <-TagName->
+ نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ساعت 12:41 توسط Matin |